این روزا خیلی آشفته م آشفته و پریشون،از چهرم میباره غم رخنه کرده تو سلول سلولم تو وجودم تصور کنین کلی از وقتی که زیر چشمام چاله ایجاد شده بود میگذره و خوب شده بودم بازم برگشت. من دوسِت دارم درسته که این مِهر به این سادگیا ولم نمیکنه و بیشتر از این حرفا دمار از روزگارم در میاره اما مطمئنم این غما اگر نکُشَتَم آدمم میکنه ارزش آدما اندازه تایمیه که بهشون فکر میکنی خیلی با ارزشی‌،با ارزش بودن جذابه نه؟تو چی میفهمی از اینا =)
چند بار بهتون گفتم به واشنا بگید نگام کنه؟چندبار خودم بهش گفتم بهم نگا کنه؟قده تموم اونا ضرب در هزار و هشتصدو هشتادو شیش تا بار،دوستش دارم اما چه فایده؟قول میدم زود تمومش کنم.
چه قد زمان میبره یه منِ خیلی ب گ آ رفته تبدیل بشه به یه منِ ب گ آ رفته معمولی؟

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها