خیلی ناناحنم و هی میخوام به روی خودم نیارم و بگم بابا چیزی نشده که،باطری تلفنم رو به اتمام اما باید یه چیزایی رو بنویسیم اول صبح،دانشگاه فنی حرفه ایه شهرم درحال ساخته و خوب به نظر میاد،نمیفهمم چرا باید اینقدر بدشانس باشم که رشته ای که میخوام رو نداره،تبدیل شدم به یه ادم پیگیر کَنه کلاسای ccna رو مرکز استان توی دانشگاه رایگان برگزار میکنن اما پیش زمینه ش  + network دیگه خودتون تا تهش رو برید که تو مغزم چی میگذره و چی میخوام.بابِ لعنتیه لعنتی مدام یا تو مغزمه یا تو خوابم،تازه تو خواب بهمم زنگ میزنه هضم کنم که تموم شده یا هنوز نه؟تونستن که نمیتونم اما زشته این همه سستی،واشنا بغلم کن بغل جز باورِ تو هیچی نمیتونه منو آروم کنه.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها